اینجا ساعت به وقت بی هوشیه!!!! شنبه 26 اسفند 1391برچسب:, :: 12:48 :: نويسنده : علي محمدي
از غصه هام هر چی بگم جون خودت بازم کمه
دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون فریاد زدم یا تو بیا یا منو پیشت برسون فدای تو ! نمی دونی بی تو چه دردی کشیدم حقیقت رو واست بگم ، به آخر خط رسیدم رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگی نمی دونی چقدر دلم تنگه برای دیدنت برای مهربونیات ، نوازشات ، بوسیدنت بخاطرت مونده یکی ، همیشه چشم براهته یه قلب تنها و کبود هلاکه یه نگاهته من میدونم همین روزا عشق من از یادت میره بعدش خبر میدن بیا که دوستت داره میمیره روزات بلنده یا کوتاه ؟ دوست شدی اونجا با کسی ؟ بیشتر از این منو نزار تو غصه و دلواپسی یه وقت منو گم نکنی تو دود اون شهر غریب یه سرزمین غربته با صد نیرنگ و فریب فدای تو یه وقت شبا بی خوابی خستت نکنه غم غریبی عزیزم زرد و شکستت نکنه چادر شب لطیفتو از رو شبا پس نزنی تنگ بلور آبتو یه وقت نا غافل نشکنی اگه واست زحمتی نیست بر سر عهدمون بمون
نظرات شما عزیزان: سعیده
![]() ساعت10:29---5 فروردين 1392
خیلی قشنگ بود تو شعرای مریم حیدرزاده اینو از همش بیشتر دوس دارم...
سارا
![]() ساعت11:28---29 اسفند 1391
قشنگ بود
پيوندها
|
|||
![]() |